حق انتخاب دختر
حق انتخاب دختر-با سلام و تشکر از اینکه وقتتون رو دراختیار مشکلات مردم میذارید
و کمک بزرگی میکنید تا خیلی ها از دوراهی های زندگیشون نجات پیدا کنند… خدا قوت.
من 23سالمه .و در حال حاضر یه مشکل خیلی حاد دارم .
حدود 3سال پیش با یه اقایی ک محل کارشون یه خیابون با خونه ما فاصله داشت آشنا شدم…
خیلی گذشت تا رابطه ما شکل گرفت.از همون اول با صداقت اومد جلو و همه چی رو راجع ب خودش گفت.
گفت ک چندین سال قبل نامزد داشته و ب دلایلی جدا شدند .
گفت خیلی کم سن و سال بودم و بدون تحقیق رفتیم خواستگاری و بعد فهمیدم ک صلاحیت درستی ندارند
و خیلی دخالت میکردند.من برام مهم نبود چون اخلاق و رفتارش خیلی خوب بود تو همه زمینه ها …
وقتی دیدم دارم وابسته میشم تصمیم گرفتم کات کنم. بهش گفتم گفت من نیتم از اول ازدواج بوده
تو این مدت هم فقط بر حسب شناخت خواستم آشنا شیم باهم.
مادرم تو رو از اول دیده و پسند کرده و من تصمیم گرفتم ببینم از نظر خانوادگی و اخلاقی چجوری هستی
و بعد پا پیش بذارم. خلاصه اون سال بعد از اون صحبت ها بین ما مامانشون تماس گرفت منزل ما
ولی مامانم قبول نکرد چون من دانشجو بودم و خودم همه خواستگارامو رد میکردم و نمیتونستم حرکتی بکنم.
گذشت تا سال بعد ک کاردانی من تموم شد دوباره مامان و باباش با خانواده من حضوری و تلفنی صحبت کردند
اما باز هم بی نتیجه بود و مامانم گفت نمیخواد ازدواج کنه حتی بدون اینکه نظر منو بپرسه.
کم کم اعتراض های من شروع شد و غیر مستقیم گفتم اجازه بدین بیان و بازم مامانم قبول نکرد.
این موضوع گذشت تا یه مدت بعدش ک باباش دوباره این موضوع رو حضوری
و توسط راوی و کسایی ک بابای منو میشناختن مطرح شد
اما با از هم پا فشاری مامانم اجازه نداد ک اونا حتی یک بار ب خونه ما بیان و حتی رودررو صحبت کنیم.
تا اینکه فهمیدن نامزد داشته و مامانم به شدت مخالفت کرد.
هرچی باهاش صحبت کردم گفتم برید تحقیق کنید ببینید دلیلش چی بوده.
اجازه بدید بیان و رودر رو حرف بزنن باز هم مامانم اجازه نداد
و چون فهمید من دوسش دارم بیشتر لجبازی کرد. از اول هم مامانم میگفت فقط ازدواج فامیلی.
چون دو تا خواهر بزرگمم با فامیل وصلت کردند.
تمام این ماجراها گذشت تا الان ک من کارشناسیم تموم شده
و مامانم سعی داره از بین دو سه تا خواستگار فامیلی ک دارم هرطور شده یه نفر رو ب زور اوکی کنه
و نظر منو جلب کنه …اما هیچ کدومشون اون طوری که من میخوام نیستن.
مامانم داره با خودخواهی و لجبازیش زندگی منو تباه میکنه. الان خیلی تو منگنه گذاشتم. نمیذاره بیرون برم.
خیلی روی من فشار میاره ک از این وضعیت خسته شم و به یکی از خواستگارام جواب بدم و ازدواج کنم.
هرچقدر باهاش صحبت کردم فایده نداشته میگم منم حق انتخاب دارم.
من میخوام یه عمر زندگی کنم. باید کسی باشه ک بپسندم….
اخر حرفاش اینکه باشه برو با هرکی دوست داری ازدواج کن.
قید خانوادتو بزن اصلا به حق انتخاب دختر اهمیتی نمیده…
بابام تابع مامانمه. چون از اول ریاست کرده مامانم و الانم یکم ناراحتی اعصاب داره همه مدارا میکنن باهاش.
اما من نمیخوام بنای زندگیم با کسی باشه ک انتخاب مادرم باشه نه خودم.
آخه اینکه بااید فامیل باشه. غریبه معلوم نیست تهش چی میشه.
فردا یه عالمه عیب و ایراد ازت میگیرن و خودشون رو از تو بالاتر میگیرن و بهت فخر میفروشن, شد دلیل ؟!
حتی نخواست یک بار بررسی کنه ک ببینه خانوادش چجورین. فقط بهانه آورد.
میگه تنها حقی ک تو داری اینکه از بین خواستگارای فامیلی ک داری هر کدوم رو ک میخوای انتخاب کنی.
و من هیچ کدوم رو نمیخوام. چون ملاک های منو ندارند. ملاک های مامانمو رو دارند
و چون مامانم خیلی اصرار میکنه از همشون متنفر شدم…
از اون طرف اون هم تو فشاره. خانوادش قبول نمیکنن دوباره پا پیش بذارن.
گفتن 3ساله مارو سنگ رو یخ کردن و این همه ما رفتیم در خونشون.
راوی فرستادیم حتی یک بار اجازه ندادن بریم… اما مامانش گفته برای بار آخر دوباره میرم
اگه این بار هم نشد باید قیدش رو بزنی برای همیشه. دوتاییمون درمونده شدیم…
هیچ کس نیست ک مامانم حرفشو قبول داشته باشه. من نمیتونم با خودخواهی مامانم و سکوت خانوادم کنار بیام
و با اجبار ازدواج کنم.الان احساس بدبختی و پوچی میکنم. افکارم منفی شده.
همش خودمو تو اینده ای میبینم ک شوهرمو دوست ندارم و طلاق میگیرم.
خواب های پریشون میبینم ک مامانمو کتک میزنم تو خواب و میگم تو بدبختم کردی….
خیلی روحیه م بهم ریخته و واقعا کسی نیست کمکم کنه.
خواهش میکنم یه راهی پیش روم بذارید نمیخوام خانوادمو از دست بدم
اما آرامش ندارم و با کسایی ک مادرم انتخاب کرده خوشبخت نمیشم. مطمئنم….
لطفا کمکم کنید
پاسخ استاد پور احمد به حق انتخاب دختر را میتوانید به صورت صوتی گوش دهید:
دسترسی به کانال های مشاوره استاد پوراحمد:
[aps-social id=”3″]