مرور برچسب

خاطرات همسران شهدا

تکمیل ایمان

برای تکمیل ایمان به قد و قواره اش نمی آمد که درباره ازدواج بگوید؛اما با صراحت تمام موضوع را مطرح کرد! گفتیم:زود است،بگذار جنگ تمام شود،خودمان آستین بالا می زنیم. گت: (( نه،پیامبر فرموده اند ازدواج کنید تا ایمانتان کامل شود،من هم…

برخورد با همسر

همسر شهيد نواب صفوى درباره هنرمندي در جدا ساختن روحيات خارج از محيط خانه از رفتار خانوادگي‌اش مي‌گويد: شهيد نواب صفوى از نظر اخلاق اصلاً خشن نبود. گاهی در اوج هیجان كه با دوستانش در مورد مسائل مملكتی و جنایت‌های شاه گرم صحبت بود، ایشان را…

ارتباط با همسر

یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم، هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم، او عصبانی شد، اخم کرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت. شب که برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت می…

عروسی نگرفتن

عروسی بدون عروسی حسن ارتشی بود و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره، می رفت اهواز. بنا بود بعد از دوره اش، بیاید تهران و مراسم عروسی را برگزار کنیم. هر چهارشنبه برای هم نامه می نوشتیم. هفت روز انتظار برای یک نامه! خیلی سخت بود.…

درست کردن قهوه

غاده، همسر لبنانی شهید مصطفی چمران می‌گوید: «مادرم با این شهید بزرگوار شرط كرده بود كه این دختر كه از خواب بلند می‌شود، باید كسی لیوان شیر و قهوه جلویش بگذارد و خلاصه زندگی با چنین دختری برایتان سخت است. اما خدا می‌داند تا وقتی شهید شد، با…

کمک به همسر

به روایت همسر شهید حاج محمد ابراهیم همت نزدیک "عملیات خیبر" بود. زمستان بود و ما در اسلام آباد غرب بودیم. از تهران آمد خانه. چشم های سرخ و خسته اش داد می زد چند شب است نخوابیده. تا آمدم بلند شوم، نگذاشت. دستم را گرفت و نشاندم. گفت:…

زندگی مشترک شهید مدافع حرم

همسر شهید مدافع حرم «مهدی عسگری»: در سال 84 به همراه دوستم در مسجد محل فعالیت های فرهنگی داشتیم، مهدی معمولا برای بردن برادرزاده خود که دوست من بود به مسجد می آمد، طی این رفت و آمد ها توسط دوستم از من اجازه خواستگاری گرفت و به صورت سنتی به…

مهریه کم

یک سکه به نیت امام(ره) وقتی آمدند برای تعیین مهریه، اول از رسم و رسوم ما پرسید واین که دوست دارم مهریه ام چه قدر باشد. گفتم: خیلی دوست دارم برم مکه، یک سکه هم به نیت امام خمینی بگذاریم. خندید وگفت: من هم چهارده تا سکه به نیت چهارده معصوم…

شام عروسی

من وحمید به کمترین چیزها راضی بودیم؛ به همین خاطر بود که خریدمان، از یک دست آینه وشمعدان و حلقه ازدواج بالاتر نرفت! برای مراسم، پیشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تهیه شود که به شدت مخالفت کرد! گفت: « کیو گول می زنیم، خودمون یا بقیه رو؟ اگر…

خرید عروسی

زمان ما هم مثل همیشه، رسم و رسوم ازدواج زیاد بود. ریخت و پاش هم بیداد می کرد.ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم؛ خریدمان یک بلوز ودامن برای من بود و یک کت وشلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی دانستیم. به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم…