خانواده همسر

پدرشوهرش معتاده و طلاق گرفته سالها پیش،خودش تنها زندگی میکنه،هیچ یک از بچه ها به خونش راش نمیدن. فقط خونه خواهرم میره. خواهرم به همسرش میگه پدرت حق امدن به خانه ام را ندارد،چون وقتو بیوقت میره بیرون،کلیدو برمیداره شبا دیروقت میاد و من استرس…

مادرشوهر و خواهرشوهرش همیشه برنامه سفر براشون میذارن که کجا برن.و خودشون هم باهاشون میرن.شوهرش ازنظرمالی بیش از حد به خانواده ش حتی برادراش که سرکار هستن میکنه و این خانم از این موضوع ناراحته چون میدونه اگه کمکشون نکنه اصلا محلشم…

مادرشوهرم اگه به خودش باشه ادم خوبیه ولی خواهرشوهرم خیلی پرتوقع و خودخواه..ایشون ازدواج کردن بچشونم بزرگ هست حتی ازماهم دور هستن ولی بازم رفتاراشون حرفاشون باعث ناراحتی ما میشه..اینم بگم خواهرشوهرم انقد کینه ایی هستن که اگ بابرادرشون قهر…

همسرم از قبل ازدواج ب من گفتن،که من ادم ارتباطی نیستم،خونه کسی نمیرم حتی فامیلم،من موضوع را به خانواده ام گفتم و مادرو همه اعضا گفتن ایرادی نداره،حالا هرکی یه اخلاقی داره. باز من گفتم من زیاد این وضعیت خوشایندم نیست،پسفردا که رفتم تو زندگی…

سلام من باردارم...مامانم امروز بهم گفته اگر پدرشوهرت بچت بدنیااومد گوسفند قربونی نکنه ،من خیلی ناراحت میشم و دلم میشکنه و حتما به روش میزنم. حالا من خیلی استرس گرفتم چون میدونم پدرشوهرم خسیس ه و این کارو نمیکنه. انقدر حالم بده که معدم درد…

پدرشوهرم چندوقت پیش فوت کردن و تو اون اوضاع خواهرشوهرم دست از حرفاشون و امر کردنشون برنداشتن و بعد هم یکی از بستگان خیلی نزدیکشون فوت کردن.من یمدت استراحت مطلق بودم بخاطر بارداریم و این انتظار رو داشتن من با این حالم برای مراسم ختم بستگان…

یه پسر یک سال و هشت ماهه دارم تقریبا یک ماهی هست خیلی جیغ میزنه مثلا یه چیزی از دستش میگیریم یا رفتیم بیرون میخوایم سوار ماشین بشیم میگه بزار در و ماشین باز و بسته کنم سوار ماشین که میکنیم شروع میکنه به جیغ زدن من و باباش اصلا به جیغ هاش…

شوهرم بهم گفته که خیلی با خانواده و اقوام من سرد برخورد میکنی و اگر اینجوری باشه فکر میکنم بعدا کسی خیلی با ما رفت و آمد نداشته باشه. من باهاش مخالفت نکردم و گفتم ممنون که بهم میگی ایرادام رو تا برطرف کنم ولی بهش گفتم باید بهم این فرصت رو…

من و همسرم مذهبی هستیم ولی خانواده همسرم با اینکه بسیار مهربان و خوش رفتار هستن و هیچ مشکلی باهاشون ندارم ولی مذهبی نیستن و اهل رعایت نیستن و وقتی بحث دین و... میشه سریع جبهه میگیرن و هزارتا ایراد از دین میگیرن جدیدا خانواده ی همسرم میخوان…

برادر همسرم تهران زندگی میکنن هر موقع که میان شمال ما حتما باید بریم منزل پدرشون و بمونیم تا روزی که برن.با اسرار برادر همسر و پدر مادرشون و البته همسرم.یعنی هرسری که اومدن حتی اگه حوصله هم نداشتم باید بزووور برم.از طرفی برادر و زنداداش…