در نمیزنم مبادا شما بیدار شوید!

شهید یغمایی

همیشه تا نیمه های شب مشغول کار بود.

بیشتر اوقات، وقتی به خانه بر می گشت، همه خوابیده بودند.

اگر برق خانه خاموش بود، در نمی زد و همان بیرون منزل، داخل ماشین می خوابید.

چندین بار اتفاق افتاده بود که مادرش صبح زود که برای آب و جارو دم در آمده بود،

دیده بود علی آقا بدون پتو و در هوای سرد صبح های مناطق کویری، داخل ماشین گوشه ای کز کرده و خوابیده.

مادرش بسیار ناراحت می شد.

می دانست علی آقا به خاطر او، نیمه شب در خانه را باز نکرده یا زنگ در را به صدا در نیاورده است.

در برابر نگاه پر مهر و اعتراض مادر می گفت:

– « مادر جان! چرا شما را بیدار کنم؟ من آخر شب آمدم و شرمنده می شم اگر شما به خاطر من از خواب بیدار شین.

برای همین این جا می خوابم و در نمی زنم.»

ممکن است شما دوست داشته باشید
نظر شما چیه؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.